هر که با پاکدلان ، صبح و مسائی دارد

دلش از پرتو اسرار  ، صفائی دارد

زهد با نیت پاک است ، نه با جامه ی پاک

ای بس آلوده ، که پاکیزه ردائی دارد

شمع خندید به هر بزم ، از آن معنی سوخت

خنده ، بیچاره ندانست که جائی دارد

سوی بتخانه مرو ، پند برهمن مشنو

بت پرستی مکن ، این ملک خدائی دارد

هیزم سوخته ، شمع ره و منزل نشود

باید افروخت چراغی ، که ضیائی دارد

گرگ ، نزدیک چراگاه و شبان رفته به خواب

بره ، دور از رمه و عزم چرائی دارد

مور ، هرگز به در قصر سلیمان نرود

تا که در لانه ی خود ، برگ و نوائی دارد

گهر وقت ، بدین خیرگی از دست مده

آخر این در گرانمایه بهایی دارد

فرخ ! آن شاخک نورسته که در باغ وجود

وقت رستن ، هوس نشو و نمائی دارد

صرف باطل نکند عمر گرامی ، پروین

آنکه چون پیر خرد ، راهنمائی دارد


"پروین اعتصامی "